دل آرام
خیالت راحت دل شکسته ها نفرین هم بکنند گیرا نیست نفرین ته دلمی می خواهد دل شکسته هم که دیگر سر و ته ندارد سکوت زیباترین آواز در سمفونی تنهایی در اوج فرو رفتن در خویش در اعماق قله ی رهایی به هنگامی که نمی بینی آشنایی که ببیند تو را که برهاند تو را از قفس بغض که بپرسد از تو : (( به کدامین جرم به دیار تنهایان تبعید گشته ای ؟)) ای کاش گوشی،سکوتم را میشنید!!!!! دارم از تو حرف می زنم اما روحت هم از نوشته هایم خبر ندارد ایرادی ندارد یاد تو به نوشته هایم رنگ می دهد شاید دیگری بخواند و آرام گیرد ذهن پریشانش ... خســــته ام از زنـــــدگــــــی. . که هرلحظه از اعماق وجودم شعله میکشد که برای گرفتن وبوسیدن آنها حاضری هر لحظه مــــرگ را در آغوش بگیری... نـــفــسبکشم؟؟؟؟؟ اشکهایت را به آرامی از روی گونه هایتپاک کنم به خوبی مــــــراقبت کنی، و خودت بی تفاوت می ایستی خدایا اگر این روزها حرفهایم بوی ناشکری می دهند .... تو ..... به حساب دلتنگی بگذار ...! خدایا من برای سالها مینویسم
امشب دلم بی قراره دلم پره
بايد دختر باشي تا بداني پدر لطيفترين موجود عالم است... هيچوقت جاي دست پدر روي صورتات نخواهد افتاد مگر به نوازش! بايد دختر ِ پدر باشي تا احساس غرور کني... خدایا آرزوهایم در نزدت خاک گرفته اند دیگر نمی خواهمشان بماند برای خودت من به حسرت عادت کرده ام ..... همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند. همان ها که برای همه لبخند دارند همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند. آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد؛ عمرشان کوتاه است. بسکه هر کسی از راه می رسد یا ازشان سوءاستفاده می کند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان می دهد. آدم های ساده را دوست دارم. بوی ناب “آدم” می دهند»
ما زن ها گذشت رو خوب بلدیم ! لااقل بیا بگو که دیگر به دیدنم نمی آیی... شاید اشکی نشست گوشه ی چشم هایی که به این "" در "" خشک شده اند.!
اگر مرا دوست نداشته باشی با خود گفتم : فراموشش می کنم ! . . . . . بی خود گفتم !
به سلامتی تمام لحظات شیرین زندگیمون ... که تا اومدیم لذتشو ببریم ... یا زود تموم شد یا سریع واسمون تلخش کردن ... آنقدر پیش این و آن از خوبی هایت تعریف کرده بودم که وقتی سراغت را میگیرند شرم می کنم بگویم : تنهایم گذاشت گرفته دلم کجایی که به درد دلهایم گوش کنی کجایی که مرا با بوسه هایت گرم کنی ! به انتهای بودنم رسیده ام .... اما ... اشک نمی ریزم ... پنهان شده ام پشت لبخندی که درد میکشد... این روزها ذهنم فلج شده است....... وقتی می خوانمت و تو حتی نمیگویی... جانم
نوشتم و خدا شرمسار شد .... اشک هایش را پاک کرد و زیر لب گفت : ای کاش چنین سرنوشت تلخی برای این بنده نمی نوشتم .
تلخ ترین جمله ای که بعد از مدتها عاشقی ممکنه از زبون اونی که دیوونه وار دوسش داری بشنوی اینه که : ما می تونیم دوستای خوبی واسه ی هم باشیم!!! جلوی بعضی از خاطره ها باید نوشت : آهسته یاد آوری شود خطر ریزش اشک با توام محمدم گوش کن ....... دوس دارم یه روز ببرمت یه جای شلوغ خیلی شلوغ وایستم اون وسط نگات کنم! بگم اینا رو میبینی ؟ بگی آره ! بگم توی هیاهوی همه ی این آدما بازم من چشمام فقط دنبال تو میگرده ... دلم برای تو تنگ میشه.... صداهاشونو می شنوی ؟ بگی آره! بگم توی اوج همین صداها دلم دنبال صدای تو میگرده ... بگم حالا چشماتو ببند بگو چه حسی داری ؟ بگی انگار گم شدم بین یه عالمه غریبه بگم : اگه نباشی منم گم میشم بین یه دنیا غریبه همیشه باید یک کسی باشد ، که معنی سه نقطه های انتهای جمله هایت را بفهمد! همیشه باید کسی باشد ، تا بغض هایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد! باید کسی باشد، که وقتی صدایت لرزید بفهمد! که اگر سکوت کردی ، بفهمد ! باید کسی باشد ، که اگر بهانه گیر شدی بفهمد ! باید کسی باشد، که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن ، بفهمد ! بفهمد که درد داری ! که زندگی درد دارد! بفهمد که دلگیری ! بفهمد که دلت برای شنیدن یه لحظه صدایش تنگ شده است باید کسی باشد که بفهمد ... همیشه باید کسی باشد
از دور دوستت داشتم و دارم بی هیچ عطری آغوشی نگاهی یا حتی بوسه ای تنها دوستت داشتم و دارم اما حالا میترسم میترسم از این هم دور تر شوی آنوقت چه کنم با این همه وابستگی... سلام محمدم سلام. آن هم با دلتنگی...... میدانی ؟ ! این روزها خیلی دلم تنگ می شود دلم برای گریه های بی دلیل تنگ می شود دلم برای خنده های از ته دل تنگ می شود دلم برای همه ی بچه های خوب دنیا تنگ می شود دلم برای همه ی آدمهای پاک و بی ریا تنگ می شود دلم برای همه ی مادر بزرگ های پیر و مهربان تنگ می شود دلم برای کودکانه ترین لحظه های شاد زندگیم تنگ می شود دلم برای همه ی لحظه های دلتنگی ام تنگ می شود دلم برای همه لحظه های بارانی سکوت و دعا تنگ می شود دلم برای سکوت های بی دلیل دلم برای خودم دلم برای تو که عزیز ترینی دلم برای همه ی چیزهای خوب خدا تنگ می شود این روزها دلم خیلی برای خدا تنگ می شود
از فریاد تلخی که در وجودم رخنه کرده
و هر لحظه بلندترو محکم تراز لحظه ی قبل ازاعماقوجودم شعله میکشد
و این غــــــــــــم جانسوز را آشکار میسازد،
امــــــا هیچکس جزمن نغمه غــــــمناک آن را نمیشنود...
مــــــن..
مــــــــــن ،
همیشه مــــــن بوده است...
همیشه تنها..
بـــــی کـــــــس...
غــــــمگیــــن...
خسته از زندگی...
امـــــید نیز از من روگردانده..
راه خانه ام را به کلی از یاد برده...
و دیگر هیچوقت باز نمیگردد...
امـــــــید به آیـــــنده...
چه واژه غـــریـــبــــی...
آینده؟!...
کدام آینده؟!..
آینده ای که باید به تــنهایـی طی شود چه آینده ایست؟!...
آینده ای که در آن امید جایی ندارد،چه آینده ایست؟!...
واقعا آینده یعنی چه؟!..
.یعنی اشک ریختن در شب های تنهایی؟!..
یعنی فریاد بی صدایغمی
و هر لحظه بیشتر از قبل زندگی ام رامیسوزاند؟!...
دیگر امیدی به این زندگی ندارم...
کدام زندگی؟!...
زندگی ای که در آن بودن ونبودنم برای اطرافیانم،
حتی عزیزترین کسانم تفاوتی ندارد؟!...
زنـــــدگــــی یعنی چــــه؟!...
یعنی تنهایی اشک بریزی،
دریغ از اینکه دستی اشک هایت را پاک کند...
یعنی خلاء وجود دستانی
آخر زندگـــی بدون دستانت چه ارزشی دارد؟؟؟؟؟
چگونه در هوایی که نفس هایت وجود ندارد،
حتی فکر کردن به اینکه دیگر هیچوقت داشتنت را تجربه نمیکنم
و هرگز نمیتوانمدر عمق دل تنگی هایت
و آغوش خود رامأمن هق هق هایت سازم،
قلب شـــکــستــه ام را از زنده بودن بازمیدارد...
چـــرا؟؟؟...
چـــرا...؟؟؟
چرا روزی آمدی ،
قلبم را تسخیر کردی و با خود بـــــردی..
امــــــــا...
اما نتوانستی از امانتی که در اختیار داشتی،
بلکه آن را همانندجسم بی ارزشی در گوشه ای از اتاقت انداختی
و هر موقع که هوسسرگرمی و تفریح به سرت بزند،
تــلـــنگـــری به آن میزنی ووجود مرا به آتش میکشی
و می نگری و می خندی...
آن قدر برپای طلب،تاول نامرادی نشسته است
که جز تو محبوبی را سراغ نگیریم
و آن قدر بر قلب عاطفه ، خنجر جفا خورده است
که سر به دامان دیگری نسپاریم . . .
سالها بعد که چشمان تـــــــــو عاشق می شوند
افسوس که قصه مادربزرگ درســت بود
هــــــــــمیشه یکی بــــــــــــــــــود و یکی نــــــــــــــــــــبود...
یه چیزی داره گلومو فشار میده
یه جای خالی دارم که با هیچی پر نمیشه
کجایی؟
چه حس بدی دارم....
حتی نمیتونم بنویسم
بابا قربون دستات برم هر جا هستی دستاتو میبوسم
بابا جون الهی دورت بگردم
اونایی که بابا هنوز کنارتونه خاک پاشو رو چشماتون بذارید و قدرشو بدونین....
ازت دورم
ازت دورم
بايد دختر باشي تا ته دلات قرص باشد که
بايد پدر باشي تا بداني دختر عزيزترين موجود عالم است...
تا پدر نباشي نميتواني درک کني دختر داشتن افتخار پدر است!!!
بايد پدر-دختر باشيد تا بدانيد چه شگفتيهايي دارد اين عالم!
چه عزيز است اخم تلخ پدر و ناز دختر...
چه نازک است دل پدر که طاقت ديدن اشک دختر را ندارد...
بايد پدر-دختر باشيد تا...
پدرم، تنها کسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند!!!
مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی، روی کاغذِ سفید...
شاهکاری میسازد
به نامِ دیوانگی...!
و من این شاهکارِ را
به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم خریده ام...
تو هر چه میخواهی مرا بخوان
دیوانه ...
خود خواه ...
بی احساس.......
نمیــــــــفروشــــــــــ م..!
فقط وقتـــي حرف تو مي شود...
دلم سيــگار مي خواهـــد...
تا بغضــم را با دود قورت بدهم...
هميــــــن...!! *!
گذشت از بدیها ؛
تهمت ها ،
اشتباهات !
گذشت از اخمها ....
دادها ،
زیر آبی رفتن ها !
اما ....
این ظاهر ماست ؛وقتی دیدین گذشتیم...
بدونید از شما گذشتیم !
ساکت و آروم ....
ما زنهای وفادار همونطور که محکم میمانیم !
محکم هم میرویم ... !!!
دراز می*کشم و می*میرم
مرگ نه سفری بی*بازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن توست
درست آن موقع که باید دوست بداری...
عاشقی کار غریبیست نمی دانستیم /
عمر مدیون نفس نیست نمی دانستیم /
عشق کار همه کس نیست نمی دانستیم /
در این روزهای پر رفت و بی آمد ...
ندیدی عزیزی را که تمام ِ تلاشش در رفتن بود و نماندن ؟
این آخری ها خبر دیدنش را در کافه ای به من دادند ؛
اگر رفته که هیچ !
اگر در پس ِ رفتنش آمدی بود ، تو قهوه ای تلخ تر از تمامی تلخ ها به حساب من برایش بریز ,
اگر از تلخی اش گله و شکایتی کرد بگو :
فلانی گفت :
این تلخی در برابر رفتنت هیچ است ...!
بگو : که فلانی در به در این کافه و آن کافه ، در پی تو بود بی انصاف...!
غم دنیاست وقتی عشقت دور از اینجاست
وقتی دل بی رمق و خسته و تنهاست
غم دنیاست دل آدم بشه حساس
وقتی عشقت تو دلش نباشه احساس
نباشه احساس...
غم دنیاست اون بره و ترکت کنه
هیچکسم نباشه که درکت کنه
غم دنیاست اون لحظه ی خداحافظی
بفهمی که دیگه بهش نمیرسی
غم دنیاست اون بره و ترکت کنه
هیچکسم نباشه که درکت کنه
غم دنیاست اون لحظه ی خداحافظی
بفهمی که دیگه بهش نمیرسی
♫♫♫
غم دنیاست وقتی عشقت بد شه خیلی
وقتی که به تو نداشته باشه میلی
غم دنیاست وقتی خوابشو ببینی
اما هیچوقت نتونی پیشش بشینی
پیشش بشینی...
غم دنیاست اون بره و ترکت کنه
هیچکسم نباشه که درکت کنه
غم دنیاست اون لحظه ی خداحافظی
بفهمی که دیگه بهش نمیرسی
♫♫♫
غم دنیاست...
اگه به تو نمی گفتم چقدر دوسِت دارم ...
الــــــان بــــــــــــــــــودی ....!!
میگویـــند پرخاشگــر شده ام !
نه !
فقط هر کــس که لحظه ای یاد تو را از ذهــنم بگیرد
حتــی با یکـــ عطسه ی معمولــی
نمی خواهـــم سر به تنش بــاشد . . !
.
میگوینــد خوابــــ ندارم !
نه !
فقط منتظر توام . . .
میترســم چشم روی هم بگذارم و بیــایی . . .
… .
.
.
چیزیــم نیست !
.
موسیقــی آرام گوش میدهــم !
.
اصلا اتفــاق عجیبی نیفتــاده . . .
.
فقط انگــار
.
دارد بلایی سرم می آیــد !!!
کم سرمایه ای نیست ،
.
داشتن آدم هایی که حالت را بپرسند . . .
.
ولی بهتر از آن
داشتن آدم هایی است که وقتی حالت را می پرسند
بتوانی بگویی
.
.
.
“خوب نیستم”
حرف آمدنشان شادت می کند
و ماندنشان
با دلت چنان می کند
که هنوز نرفته
دلتنگشان می شوی . . .
Power By:
LoxBlog.Com |